نمیخواهم گرفتار هوای نفس شوم
روزی یکی از بستگان به ما خبر داد که "حاج مصطفی" را در قاسم آباد؛ روستای زادگاهش دیده، در حالیکه به منزل فقیرترین شخص روستا پیرمردی به نام مشهدی... رفته است.
خیلی تعجب کردم. چون همان روز ایشان به سبب انجام دادن عملیات موافقیت آمیز حمله به اچ 3، به همراه تنی چند از خلبانان به حضور امام خمینی(ره) شرفیاب شده بودند.
بعدها به او گفتم: حاج مصطفی! راستش را بگو شما آن روز به ملاقات امام رفته بودی و بعد آمدی منزل مشهدی....، حتما از این کار هدف خاصی داشتی.
در جواب گفت: سیدکمال! شما چرا این قدر کنجکاوی میکنی؟ راستش در هنگام ملاقات با امام احساس کردم کسی شدهام که امام ما را به حضور پذیرفتهاند. برای اینکه دچار هوای نفسانی نشوم و خدای ناکرده غرور مرا نگیرد، تصمیم گرفتم به سراغ فقیرترین مرد روستا بروم، شاید کمی از آن حال و هوا بیرون بیایم.
قلب من آرام بود
با شنیدن خبر شهادت جمعی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی، خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم. وقتی خبر سانحه هوایی را به اطلاع معظم له رساندیم.
خیلی متأثر شدند و پرسیدند در این سانحه چه کسانی شهید "ستاری" را همراهی میکردهاند؟
عرض کردیم: تیمسار "اردستانی" و ... با شنیدن نام شهید اردستانی، آقا دستمالی برداشتند و به روی دیدگانشان گذاشته و دقایقی گریستند.
آن گاه فرمودند: با بودن اردستانی در عملیات، قلب من آرام بود. او عنصری خدایی و شهیدی زنده بود. هماینک رهسپار منزلش شوید و پیام تسلیت مرا به خانوادهاش برسانید!
نقل قول اززبان مرحوم عمویم
یکی ازپسرعمو های من مجروح شده بود وکسی نمی دانست کجاست عمویم برای پیدا کردن پسرش به محل خدمت او می رود کلی سراغش می گیرد عصرهمان روز موقع خروج ازپایگاه ماشینی سوارش می کند واو کسی نبوده جز شهید بزرگ اردستانی عمویم رابه خانه می برد ومی گوید امشب تنهاهستم مهمان من باش شب آنجاست وصبح روز بعد ماشینی دراختیارش می گذارد تابه مقصد برساندش این بود عظمت مردان خدا بی آلایش خدایی چه مسئول یارئیس اداره ی این چنین مردمی هست تاچه برسد به درجه ومقام مردی هم چون شهید اردستانی پسرعموی من الان جانباز است ودریکی بیمارستانهای شهرمان درحال خدمت به مردم است